آقا امیر حسین آقا امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

گل پسر قند عسل

روزت مبارک کودک من

سلام عسل مامان ، خیلی خیلی ببخشید که این قدر دیر اومدم سراغ خاطراتت. آخه یه مدت خیلی طولانی گرفتار اسباب کشی اسرارآمیز و قطع اینترنتمون بودیم. دبروز روز جهانی کودک بود و مامان می خواست شما رو ببره جشن پارک آزادی، ولی شما خوابیده بودی و بیدار نمیشدی.بالاخره ساعت 6 رفتیم پارک.مهدیس و عمو وحید و خاله الهام هم اومده بودن.مامانا هر کاری کردن امیرحسین و مهدیس نذاشتن رو صورتشون نقاشی بشه.پسر مامان کلی بپر بپر کرد. بعد هم رفت قصر بادی، اونجا هم با عجله روی سرسره میدوید،این قدر دویدنش جالب بود که همه نگاهش می کردن خصوصا که کوجکترین بچه جمع بود و پسر شجاع هم شده بود. بعد از قصر بادی نوبت تکان دهنده ها بود که نی نی ما حاضر نبود ازشون پیاده بشه.بعد ...
18 دی 1392

وقتی پسرها می دوند

سلام گل پسرم ، سلام قند عسلم ، سلام  امیر نفسم . مامانی من پریشب دنبال بادکنکا چه بدو بدویی می کردی . ناقلای من راه نرفتی نرفتی یهویی دویدی . من و بابا سعید چه ذوقی می کردیم . از خوشحالی هی شما رو به هم نشون می دادیم و می گفتیم وای ببین داره راه میره ، نه داره میدوه . جیگر مامان وقتی میدوی چقدر خوشگل میشی . امروز صبح هم اون قدر بالا سرت شعر خوندیم و بالا و پایین پریدیم تا بیدار شدی و بردیمت واکسنت زدیم . بابا از قبل تحقیق کرده و فهمیده بود سرنگشون خیلی بزرگه ، واسه همین سرنگ کوچولوی انسولین واست خرید . خدا رو شکر اذیت نشدی ، حتی گریه نکردی . مامان جونم همه واکسنای شما رو خانم یاری خواه زده ، خیلی خانم مهربونی . بابا سعید وقتی شما به د...
22 ارديبهشت 1392

زنبور کوچولو تولدت مبارک

نی نی مامان یک ساله شده، هفته پیش برات جشن تولد گرفتیم ، یه تولد زنبوری  خوشگل . مامان جون برای عزیز دلم یه شنل و کلاه زنبوری دوخته  بود، کیک و همه تزیینات جشنت هم زنبوری بود ، خیلی خوش گذشت . چراغا رو خاموش کردیم و کلی فشفشه به جاش روشن کردیم . عمو وحید هم همش برف شادی می ریخت روی سرمون البته آخرش اشتباهی توی دهن شما هم برف شادی ریخت که شما جیغ زدی و گریه کردی . دایی احسان می خواست با همکاری بقیه بادکنکا رو بترکونه که نذاشتم ،فقط یکی رو ترکوند که کلی کیف کرد، هنوز هم دلم نیومده تزییناتت رو در بیارم ، یک هفته قبل از تولدت هر شب تا صبح بیدار بودم تا تونستم واسه گل پسرم آمادشون  کنم .مامانی خوشگلم تولدت مبارک ، تولد تو زیباترین...
11 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

گل پسرم مامان خیلی وقت بود که می خواست واست مطلب  بنویسه ولی فرصت نمی کرد. خلاصه ببخشید که دیر شد.بسر مامان امروز یه کار جدید یاد گرفته خودش تنهایی از تخت مامان و بابا میاد پایین. دیشبم که شهادت حضرت زهرا بود توی مسجد کلی سینه زدی، خانما نمی دونستن گریه کنن یا به سینه زدن تو بخندن. راستی هفته دیگه تولد گل پسرمه.منو بابا هر روز یه برنامه جدید واسه اون روز می ریزیم. باورم نمیشه داره یک سالت میشه.پارسال این موقع هنوز تو شکم مامان بودی.
25 فروردين 1392