آقا امیر حسین آقا امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

گل پسر قند عسل

یک مرد انقلابی

امروز ما به صورت خانوادگی رفتیم راهپیمایی 22 بهمن. آقا پسر قند عسلمون هم علی رغم اینکه دیشب دیر خوابیده بود ساعت 9 بیدار شد و حسابی ابر (الله اکبر) گفت . البته همش متعجب بود که این همه آقا و عمه(اصطلاح امیر جان برای مردان و زنان ناشناس) توی خیابون چکار می کنن. از همه جالب تر پرواز هلیکوپترها بود که گل مامان بهشون می گفت : "اپیما" .پسر ما از دیدن نی نی ها در سایزهای مختلف بسیار بسیار مشعوف شدند. بادکنک دست نی نی ها که حسابی دل جیگر ما رو برده بود، ولی حیف که نتونستیم واسش پیدا کنیم.به خاطر همین هم همه بسیج شدن پرچم واسه امیرحسین جان پیدا کنند . حتی باباجون از آقا پلیسه خواست یکی از پرچمای روی موتورشو بده که عذرخواهی کدن و گفتن جزء کادرش...
22 بهمن 1392

خاطرات تصویری

مامانم گفته بود لباساتو خیس نکن، حالا باید تا کی آویزون باشم؟ مااااامااااان بیام  پایین؟(18 ماهگی گل پسر) گل در اومد از حموم ، سنبل در اومد از حموم (18 ماهگی پسرکم) من از اولین دفعه ای که رفتم حموم عاشق حموم و آب بازی شدم . (8 ماهگی ماهی طلای مامان) سرگرد خلبان امیرحسین دهقانی که مامانش فدای این ژست گرفتنش . (17 ماهگی آقا پسرم) این قدر خوشم میاد برم اینجا قایم بشم بعد هی مامان و بابا بگن : پسرم کجایی؟(16ماهگی عسل مامان) البته این مخفیگاه رو از 6 ماهگی کشف کرده بودم. ای خدا از دست این ماشین جکار کنم . جرا توی جاده خاکی تکون داره ؟!(یک سالگی نفس مامان) من همیشه بعد از کباب مسواک می زنم.تازه از 10 ...
16 بهمن 1392

هام هام هامش کن

یه توصیه به مامان نی نی هایی که زیاد اعتصاب غذا می کنن : اگه نمیخواید 10 سال پیرتر از سن واقعیتون به نظر برسید. اگه نمیخواید چشماتون همیشه منتظر به نظر برسه. اگه نمیخواید به خاطر انجام حرکات آکروباتیک و عجیب و غریب هیکل دفرمه داشته باشید. اگه نمیخواید به مرور زمان قاشق غذا نی نی تون یکی از انگشتاتون بشه. و اگه نمیخواید خیلی بلاهای دیگه به سرتون بیاد، زیاد حرص غذای نی نی تونو نخورید . باور کنید هیچ کدوم از این کارا تاثیری در غذا خوردن کودک دلبندتون نداره. این تجربه جدیده منه. چند وقت پیش خانمه توی یه مهمونی می گفت : بچه من همه جیز می خوره ، حتی سیب زمینی آبپز رو درسته گاز میزنه. منم سرمو انداخته بودم پایین که ازم نپرسن تو چطور...
16 بهمن 1392

مادرانه ای برای تو

مامانی من ،ماه شبم ،نفسم ، امیرم الان که برات می نویسم تو کنارم خوابیدی و هر از گاهی غلت می زنی. هیچ وقت نمی تونم احساسم رو به خاطر داشتنت شرح بدم . همیشه فکر می کردم خوشبختم اما حالا با بودن در کنار تو چیزی فراتر از خوشبختی رو درک می کنم که قابل توصیف نیست . خدایا شکرت . خدایا من لایق این همه لطف تو نبودم اما کرم تو حد و مرز نداره . خدایا هر روز و هر لحظه شکرت می کنم به خاطر وجود امیرحسین نازنین که باغ دلم رو برای همیشه بهاری کرده . عمق سپاسم رو فقط خودت می دونی . کمکم کن مادر شایسته ای برای این ارمغان بهشتی باشم. و این هم تبسم آسمان ، خورشید من چشم های همیشه روشنش رو باز کرد. سلام به روی ماهت قناری خوش آواز من .  ...
12 بهمن 1392

به یاد محرم

امیرحسین عزیزم ، فدای اسم قشنگت ،می دونی چرا مامان و بابا این اسم زیبا رو برات انتخاب کردن؟ بهترینم ، من و بابا همیشه رجز زیبای نوجوان کربلا رو خیلی دوست داشتیم . همونی که میگه : " امیری حسین و نعم الامیر " امیر و فرمانده من حسین -علیه السلام- است و چه خوب امیری دارم من . این کلمات همیشه یه جور خاصی دل ما رو هوایی کرده .امیرحسینم همه خواستنی های قلب من اینه که امیر تو هم حسین -علیه السلام- باشه . مادر به فدای تو  و اسم قشنگت . این مرثیه ی زیبا که شاعرش رو نمیشناسیم هدیه ای کوچکه از طرف امیرحسین من به شیرخوار کربلا حضرت علی اصغر : بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت و ایستادی امروز روی پای خودت نشان بده به همه چه قیامتی هستی و ب...
7 بهمن 1392

تولد بابا

تولد تولد تولد بابا سعید مبارک.  7 بهمن تولد 33 سالگی بابا سعید جون ماست . مامان زهرای هنرمند هم کلی برنامه ریخته بود و یه کیک خیلی خاص می خواست درست کنه و شام و مهمون و . . . اما بابا سعید رسما اعلام کرد که جشن تولد نمی خواد ، کادوی تولد قبول نمیکنه ، کیک ژیگول و خامه ای دوست نداره ولی یه کیک ساده و گرم با شیر خیلی خیلی خوشحالش میکنه. ما هم که خوشحالی بابا اولویت اولمون بود، قید همه چیزو زدیم و 2 شب زودتر با یه کیک ساده وانیلی یه تولد ساده سه نفره گرفتیم . البته مامان یه کیک مخصوص واسه شما درست کرده بود که شکل اسب آبی بود و شما با تعجب نگاهش می کردی .  گل پسر خوشگلم جای بابا ایستاده بود و انگشتشو روی کیک میذاشت و ل...
7 بهمن 1392

زیارت قبول حاج آقا

امروز امیر حسین جان با مامان و مامان جونش رفتن شاهچراغ و چند ساعتی اونجا بودن . وای که همیشه اونجا جقدر به پسرم خوش میگذره . کلی با بچه های دیگه بازی می کنه و میدوه . امروزم اونجا 2 تا دوست جدید پیدا کرد . یکی یاسمین زهرا که یک سال و سه ماهش بود و مشهدی بود و دومی یه فرشته مهربون تقریبا 4 ساله به اسم هستی . گل پسرم شما و یاسمین زهرا با مهرا بازی میکردین . اولش میدویدین و  به همه خانما مهر میدادین . بعدش مهر همه رو حتی کسایی رو که نماز می خوندن جمع کردین و گذاشتین سر جاش .بعد شما خواستی با نی نی دو دو چی چی بازی کنی که نی نی بلد نبود و گریه کرد ،شما هم بوسش کردی . شما و هستی کوجولو که خیلی شیرین و بامزه بود، حسابی با هم اخت شده بودین...
3 بهمن 1392

گنجشک لالا

بهترینم شبا وقتی چراغا رو خاموش می کنیم که بخوابیم تو میای توی بغلم و میگی : مامان ، بابا لالا ، بابا ج [جون] لالا ،مامان ج لالا ،عمه للا [زهرا] لالا ، عیی[علی] لالا . بعد همه فامیلو یکی یکی اسم میبری.بعد نوبت حیوانات مورد علاقت میرسه : هاپو لالا ،جیجو لالا ، گر[گربه] لالا ، ببعی لالا و ... البته دو شبه روی تابت می خوابی. همیشه وقتی می خوابی من و بابا دلمون واست تنگ میشه .   دو سه ماه اول که تازه زندگی مارو روشن کرده بودی سرت رو میذاشتی روی بازوی من  و با تکون و لالایی می خوابیدی.بعد از اونم جیگرمو میذاشتم روی پاهامو با لالایی خوابش می کردم. اون وقتا که توی شکم مامان بودی هرشب دستمو میذاشتم روی شکمم و واست لالایی می...
2 بهمن 1392

الا استاد سلمانی سرم را سرسری متراش

هان هان هاننننن هان هان پسرم چرا این قدر تند رانندگی می کردی؟ اگه وقتی بزرگ شدی هم این طوری رانندگی کنی که مامانت هلاک میشه از استرس.  به قول مامان جون بالاخره مامان زهرا از خر شیطون پیاده شد و حاضر شد موهای شما بعد از 5 ماه کوتاه بشه،گرچه من با آقای آرایشگر کلی شرط و شروط کردم که فقط یه ذره از نوک موهاتو بچینه ، که البته بیشتر چیدن . ولی به جاش شما حسابی جیگر شدی . این عکس امیر گلم  قبل از اصلاحه [ لازم به ذکره که وال پیپر هنرمندانه پشت سر امیر حسین جان اثر مامان زهرا جونه که دیشب گل پسرم ترتیبشو داد.دست هر دوتامون درد نکنه]   هفته قبل من و بابا سعید شما رو بردیم آرایشگاه لبخند توی مجتمع زیتون [آرایشگاه تخصصی کودک]...
30 دی 1392