فین فینوی مامان
کاش همه درد های دنیا به سر مادرت می نشست اما تو نازنین بیمار نمی شدی . کودکم، شب ها نفست که تند می شود اشک گونه هایم را نوازش می دهد. خوابت می آید اما نمی توانی بخوابی ، گریه می کنی و سرت را مظلومانه بر شانه ام می نهی و من در تاریکی راه می روم و برایت لالایی می خوانم. نگاهم در تاریکی گره می خورد به نگاه پدر که نشسته و غمگین ما را می نگرد . در نگاهش حرف های خودم را می خوانم: کاش این درد سهم من بود.
دردت به جانم، همه می گویند سرماخوردگی که چیز مهمی نیست.شاید نباشد اما نه برای ما . نه برای قلب ما که ضربانش با خنده ها و گریه های تو تنظیم می شود.یا من اسمه دواء و ذکره شفاء.
پسرک فین فینوی من وقتی که کلاه سر خودش می گذارد!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی