آقا امیر حسین آقا امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 28 روز سن داره

گل پسر قند عسل

جشن تولد دو سالگی آقا امیر

1393/5/29 13:08
739 بازدید
اشتراک گذاری

این مطلب رو خیلی وقت پیش باید می نوشتم اما ...

نازنین پسرم اگر برگردی به عقب یه پست هست با عنوان "لحظه های مادرانه مبارک" اونجا من قسمتی از صحیفه سجادیه رو آوردم که حضرت دعا می کنن خواسته والدینشون رو بر خواسته خودشون ترجیح بدن و اطاعت از آنها براشون لذت بخش تر از خواب در چشم خواب آلوده باشه.

پسرکم  گاهی خدا ما رو با حرف ها و دعا هامون امتحان می کنه و چه لذت بخشه اگه سر بلند بیرون بیایم .

بلافاصله بعد از نوشتن این پست خدا منو امتحان کرد.

قرار بود امسال  یه جشن تولد مفصل برای شما بگیریم با کلی مهمون . مامان زهرا شب و روز به فکر این مهمونی بود . خدا می دونه چند تا سایت رو زیر و رو کرده بود تا بهترین تم ، بهترین تزیینات ، بهترین کارت دعوت ، بهترین مدل کیک و شام و ... رو پیدا کنه.به خیلی از مهمونام از قبل خبر داده بودم و خلاصه حسابی درگیر بودم.

مشغول درست کردن گیفت قورباغه ای بودم که مادر جون زنگ زد و ازم خواست جشن تولد رو کنسل کنم.دلایلش مفصله و من ازش می گذرم. برام خیلی خیلی سخت بود اما قبول کردم. یاد دعای امام سجاد افتاده بودم و خواسته ای که مادر همسرم از من می خواست.

چند وقتی از این قضیه گذشت و با وجود اینکه این مسئله رو پذیرفته بودم اما از اینکه شما عزیزدلم جشن تولد نداشتی دلگیر و غمگین بودم.

یه روز بابا جون اومد و کلی اصرار کرد که عصر بریم گردش .  کجا؟  حافظیه!

خیلی مشکوک بود اما قبول کردم و من و بابا جون و امیر حسین جون رفتیم حافظیه. مامان جون هم نیومد چون خیلی کار داشت !!!!

به شما نازدونه که حسابی خوش گذشت مخصوصا که بعدش یه سر رفتیم باغ عمه مامان زهرا و بعدترش هم پارک. موقع برگشت عمو صادق زنگ زد و گفت اومده در خونه ماشینش رو پارک کرده و میره دنبال کاری و واسه شام میاد پیش ما. 2 دقیقه بعد هم مامان جون زنگ زد که شام درست کردم بیاید دور هم باشیم و اصرار که مهمونت رو هم با خودت بیار.

همه چی مشکوک بود ولی نمی دونم چرا هیچ حدسی نمی زدم. خلاصه عمو صادق اومد و با هم رفتیم خونه باباجون اینا. پشت در یه هو بابا سعید گفت : مگه مهمون دارن ؟ این کفش کیه؟

من: این که کفش زهراستتعجب

یهو در باز شد و  ما با یه سری افراد فشفشه به دست که داد میزدن تولد تولد تولدت مبارک و هی برف شادی پخش می کردن روبه رو شدیم.

من و باباسعید : تعجب

پاستیل مامان : گریه

بقیه : جشن

کاشف به عمل اومد که مامان جون با موافقت مادرجون و همکاری بقیه اعضای خانواده یه تولد خصوصی واسه شما گل پسر گرفتن. بقیه یعنی باباجون،دایی احمدرضا ،دایی  احسان، عمو صادق و عمه زهرا

عمه زهرا و عمو صادق هم از ساعت ها قبل خونه باباجون اینا مشغول همکاری بودن و ما رو پیچوندن. باباجون هم مارو برده بود بیرون که یه وقت هوس نکنیم بریم خونشون.

من که حسابی سورپرایز شده بودم و از خوشحالی تا آخر شب چرت و پرت می گفتم!

جای پدرجون ومادر جون خیلی خالی بود.

شما گل پسر اون شب حسابی بازی کردی . اول با خوراکی های روی میز بعد هم بادکنک از سقف می کندی و می ترکوندی و حسابی حرص عمه زهرا و دایی احسان رو که زحمت چسبوندنشون رو کشیده بودن در می آوردی.

اما تا آخر شب از وحشت اون فشفشه ها و برف شادی و داد و فریاد ها دائم مامان زهرا رو چک می کردی که کنارت باشه.

از همه جالب تر عکس العمل شما در برابر شمع موزیکال بود. اولش شوکه شدی ولی بعد دیگه حسابی عاشقش شده بودی و با اون صدای قشنگت هی می خوندی: تبالد تبالد تبالد مبایک      بیا شما فوت کو      تا ص سال زنده نباشی!

یه تشکر ویژه از مامان جون که اندازه همه دنیا دوسش دارم و اصلا نمی دونم چطوری باید ازش تشکر کنم.

یه تشکر مخصوص از عمه زهرا به خاطر مهربونیش و زحمتایی که واسه این جشن تولد کشید.

سالاد الویه مامان جون واقعا معرکه است

امیرحسین و هدیه های تولد

دست دایی احمدرضا و دایی احسان درد نکنه

ممنون از پدرجون مادرجون و عمو صادق به خاطر کارت هدیه هایی که  به قند عسل دادن. ممنون از همه اونایی که زحمت کشیدن و واسه پاستیل ما هدیه آوردن.ایشالا عکس بقیه هدیه ها رو بعدا میذارم.

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان شازده پاشا
31 مرداد 93 11:53
امیرحسین جون دیگه واسه خودت مردی شدیا انشالاجشن قبولی دانشگاه مامانی بنظرمن این محبت مامان جون واین میزبی ریایی که چیدن ازصدتا تولدتم داروچندنوع غذا لذت ولطفش بیشتره
مامان امیرحسین جان
پاسخ
ممنون از لطفت حکیمه جون، واقعا همین طوره، اتفاقا خودم هم همش به مامانم می گفتم که این جشن از صد تا تولد پر زرق و برق بهم بیشتر مزه داه. خدا همه مامانا رو حفظ کنه.
مامان آنیسا
2 شهریور 93 14:21
تولدت مبارک عزیزم
مامان امیرحسین جان
پاسخ
ممنون خاله جون
مامان زهرا
3 شهریور 93 18:26
چه مامان جون مهربونی تولد گل پسر مبارک جیغ و دست و هورا
مامان امیرحسین جان
پاسخ
تشکر خاله زهرا.جیییییییییغ دددددددست هوراااااااااا