آقا امیر حسین آقا امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 27 روز سن داره

گل پسر قند عسل

پدر ها و پسر ها

1393/2/23 3:38
324 بازدید
اشتراک گذاری

پدر ها و پسر ها ، هر کدام قصه ای دارند. در تاریک و روشن ذهن من هزار قصه می چرخد. از پدری که برای پسرش نامه ای جاودان نوشت و او را بخشی از وجود خود دانست تا پدری که در هنگامه شمشیر ها و نیزه ها لبان خشکش را بر خشکی لبان پسر نهاد و اندکی بعد سر او را به دامان.

قصه ات را نازنینم زیبا بنگار. پر از مهربانی و همدلی.

پسرک شیرین ، آرام روی تخت خوابیده بود. مادر اتاق را مرتب می کرد و به کار های عقب مانده اش می رسید. پدر روی زمین دراز کشیده بود  تا کمی استراحت کند اما خوابش برده بود. چیزی افتاد . پدر از صدای آن برخاست و خیال کرد شاید پسرک دلبندش باشد. فاصله اش تا تخت دو متر هم نمی شد اما انگار پاها یاریش نمی داد . آرام زیر لب مقدسین را به یاری می طلبید. این دو قدم راه را نمی توانست طی کند. جلوی چشمان متعجب مادر چند بار زمین خورد و برخاست. بالاخره کودک را دید که راحت و بی دغدغه با لبخندی به لب خوابیده است. نفسش را که بالا نمی آمد عمیق بیرون داد: خیال کردم  از روی تخت افتاده.

مادر اشک روی گونه اش را پاک کرد : چیزی نیست بخواب عزیزم.

این قصه عاشقانه است و خدا به آن صفحات زیادی خواهد افزود. صفحاتش را پر از سطر های عاشقانه کن.

 

پدر

روزت مبارک پدر.

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)