نگاهت را تاب نمی آورم
هر سرخ و سیاهی که شقایق نشود
هر کس که پی اش آمده لایق نشود
مولاست ، اگر به سنگ هم زل بزند
آن سنگ محال است که عاشق نشود
چه کنیم این عاشقی تقصیر ما نیست. سنگ هم که باشی زیر نگاه علی تاب نمی آوری و عاشق می شوی. فکر کنم خود آقا نگاهمان کرده ، فکر که نه ، حتما خود آقا نگاهمان کرده . حالا یادمان نیامد هم نیامد . "قالوا بلی" هم یادمان نمی آید.
خدایا شکرت که آقا نگاهمان کرد و عاشق شدیم . چه حال خوشی داریم با تو . فرقی نمی کند 13 رجب باشد یا غدیر یا 19 رمضان یا هر روز دیگری . همه روزهای ما به نام تو متبرک شده اند. و حتی همه لحظه ها . ونشست و بر خاستن هایمان. همه آغاز هایمان به نام نامی توست "یا علی" .
می خواهم بنویسم اما این عاشقی به بند حرف و کلمه در نمی آید. من روسیاهم آقا و در گیر و دار نگاهت مانده ام .اگر نگاهم کنی از شرم آب می شوم و اگر نه از غصه میمیرم . امشب شب قدر است و من قدر عاشقی ات را ندانسته ام و گرنه چنین گناه آلود نبودم.
علی جان به حرمت آن نگاه نخست که چنین بی تابمان کرد ،بار دیگر با نگاهی رهایمان کن از دود و دم دنیایی بودن.
به فدای نام زیبایت یا امیرالمومنین ، کودکم را نذر نگاهت کرده ام ، امشب برایش روزگاری بخواه همه عاشقی و دلدادگی.